از ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم
چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دلتنگی تو را بوئیدن
بر دل پائیزی من می باری و سیراب میکنی درختان دلم راکه بارور می شوند و شکوفه می دهنددر بهار دل
تو را می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری
چه معصومانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن
به ذهنم هم نمی امد که روزی می شوی هم حس تنهایی های من
من و تو از تراوش یک چشمه ایم.... چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی
همان حس مشترک...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |