اينم يك سري عكس براي شما عزيزان از صفحات ديگه هم ديدن كنيد لطفا

سـخت بـود !

فـرامـوش کـردن کـسـی

کـه بــا او

هـمه چـیز و هـمـه کـس را

فـرامـــوش مـی‌کـردم.

قصه از اون جا شروع شد که خیلی عصبی بود...

.................... .میبخشم کسانی را که هرچه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند

........................ و مرا در دوردست های خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم

اين روزها

دلتنگم

باور کن اين يکی ديگر شعر نيست


گـاهــــی لـال مـــی شود آدم

حـرف دارد!!

ولــ ـــ ـ ـ ـ ـی

کلمه نـدارد ...

مداد رنگـ ـے هامـ ـون رو

 با هم

 تقسیــ ـــ ـم کردیــ ـ ـــم

"^مـــטּ"

 و

"^تـــو"

همیشــﮧ

 با هـ ــ ـم بودیــ ــ ــم

ببیـــ ـن مداد رنگـ ـے ها رو!...

بعــב از این همه ســ ــــ ـــال

هنوز بــ ــﮧ همون  رنگاے قدیمـ ـــ ـین

اما نمیــ ــב ونم چرا

"^تـــو"

روز بــ ــه روز

 کمرنگ تر

وقتی گریه کردیم گفتند: بچه است!

اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو

به ســ ـ ــ ـ گــ استخون بدی برات دم تکون میدهــ و دورت میگردهــ ..

لعنتیــ من بهــ تو دل دادم... 

دلــــ!