by : x-themes

تو را دوست مي دارم، نمي دانم چرا،

شايد اين طبيعت ساده و بي آلايش من،

حد و مرزي براي دوست داشتن نمي شناسد.

ولي سخت در اين مكتوب فرو نشسته ام ،

چه كسي مرا دوست مي دارد؟
aاي شقايق زندگي ام،

اي تنها ستاره آسمان قلبم،

اي زيباترين زيباييهاي محبت،

اي بهانه خواب شبهايم،

اي تنها نياز زنده بودنم،

اي آغاز روز بودنم،

اي نيمه پنهان من،

و تو اي معشوقه من،

تو را با تمام وجود،

دوست دارم و

مي پرستم...

سه شنبه 30 مهر 1392 12:25 |- محمد -|

 

 


گاهي بــه خـــاطـرش ،

مـــونـدن رو تـحـمــل کن !

 رفتن از دست همـــه برمياد ...

 

سه شنبه 30 مهر 1392 12:24 |- محمد -|

 

 

تو باشي ...
و كوچه اي بي انتها
دنيا را مي خواهم چه كار !؟

 

سه شنبه 30 مهر 1392 12:24 |- محمد -|

 

 

مادر می‌گوید:
باید کمی به خودت برسی!
اما چگونه،
وقتی از هر طرف می‌روم، به تو می‌رسم؟!

 

سه شنبه 30 مهر 1392 12:23 |- محمد -|

سه شنبه 30 مهر 1392 12:22 |- محمد -|

 

 

 چشم ديدنش را ندارم ؛

زني که هر روز
در گوشم تکرار مي کند:
The Mobile Set is Off

 

سه شنبه 30 مهر 1392 12:21 |- محمد -|

 

 

وقتی از همه دنیا ناراحتم فقط با فکر کردن به تو آروم میشم...

اما...

وقتی تو ناراحتم میکنی

همه ی دنیاهم نمیتونه آرومم کنه...

سه شنبه 30 مهر 1392 12:20 |- محمد -|

 

عشق یعنی............

عشق یعنی اونی که اگه صددفعه ناراحتش کنی

هرباربگه این دفعه آخریه که میبخشمت

و بعد با اخم میاد تو بغلت………..

 

درد دارد......

 وقتی من عاشقانه هایم ر امینویسم...

 دیگران یاد عشقشان می افتند......

  اماتوبی خیالی

 

چه میدانی از دلتنگی هایم؟

گاهی به خدایت التماس میکنم

فقط خوابت را ببینم...

میفهمی؟!

فقط خوابت را...

سه شنبه 30 مهر 1392 12:19 |- محمد -|

 



بـغلت خـواهـــــم کـرد …


فـکر گـستـردگـــی واژه نبـاش


هـمه در گـوشــــه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …


پـُر از عـاشـقــــانـه ای تـو


دیـگر از خـــــدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…

 

عشق گوش دادن نيست

 

بلكه درك كردن است

فراموش كردن نيست

بلكه بخشيدن است

عشق ديدن نيست

بلكه احساس كردن است

عشق جا زدن و كنار كشيدن نيست

بلكه صبر و ادامه دادن است

 


آسمـــان هـم کـه بـاشی
سه شنبه 30 مهر 1392 12:18 |- محمد -|

مـــن زنــم

بــی هیچ آلایـشـــی

حتی بی هیچ آرایـشـــی

مـــن زنـــم


اما گاهی کودکــ میــشوم

کودکــ دلبـنـد تــو

تا محکـم تـر در آغوشتــ بیارامــم


آری مـن زنـــم

بــه مردانگــی ات خواهــم بالیـد

بـا تـمـام وجود از تـو دفاع خواهـم کـرد

پـشتـیـبـانـت خواهـم بـود ...


و تــو مرد بمـــان


فقط " مــرد مــن "

مــن زنــم


و با تمــام نــاز و اداهای زنـانـگــی ام

تـو را مــردانـه میخـواهـم


عاشـقـانـه های آرام منو تو شکل میگیرد

محکـــم میــشـود

گــویــی کـه تـو پـادشـاه رشـکـ بـرانـگیـز شـعـر هـایی

و مــن مـلـکـه ای خوشـبـخـت و عــاشـق

زیــر نــم نــم " دوسـتـت دآرم " هــایــم بـمـان شـاهـزاده ی رویـایـی مـن

برایم بمان حامد من

خــوبــــ بمــــان

همیـن
...!

سه شنبه 30 مهر 1392 12:17 |- محمد -|

 
 

 سلامتی تویی که نه میشناسمت نه دیدمت دیگه نمیدونم سلامتی چی بگم فقط آخریشو دوست دارم بگم
سلامتی تو که همیشه خوش باشی و سر زنده
سلامتی اونایی که منو تو شرایط های بد ول کردن
سلامتی تو که وقتو برا جمله من گذاشتی و یه دقیقه همدم شدی

 

 

 
 

 

 

 

 به سلامتی اون پسری
که
به دختره دست نزد گفت:
شاید ماله هم نباشیم...
نمیخوام دست خورده باشی

 

 

 

دو شنبه 29 مهر 1392 13:43 |- محمد -|

 

 

 

 

 

 

 


 


 

 

 


ملاقاتشون با هم سوار يه ماشين شدند و آروم کنار هم نشستن ...


دخترميخواست چيزي را به پسر بگه ، ولي روش نميشد ..! پسر هم کاغذي را

آماده کرده بود که چيزي را که نميتوانست به دختر بگويد در آن نوشته شده بود ...

پسر وقتي ديد داره به مقصد نزديک ميشه ، کاغذ را به دختر داد.. دختر هم از اين

فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شايد پس ا

ز پايان حرفش پسر از ماشين پياده بشه و ديگه اون را نبينه .. دختر قبل از اين که

نامه ي پسر را بخواند ، به اون گفت : ديگه از اون خسته شده ، ديگه مثل گذشته

عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسر پيدا شده که بهتر از اونه ..! پسر

در حالي که بغض تو گلوش بود و اشک توي چشماش جمع شده بود ، با ناراحتي از

ماشين پياده شد............ در همين حال ماشيني به پسر زد و پسر درجا مــُـرد ..

دختر که با تمام وجود در حال گريه بود ، ياد کاغذي افتاد که پسر بهش داده بود!

وقتي کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود:

" اگــه يــه روز تــرکــم کـنــي ميــميــرم "

يه دختر و پسر که روزي همديگر را با تمام وجود دوست داشتن، بعد از پايان


 

دو شنبه 29 مهر 1392 13:40 |- محمد -|

نـہ از اومـدטּ کسـے ذوق زده میشم ،

نہ کسے از ڪنآرمـ بره حوصلـہ دارمــ نآزشو بـخـرمــ ڪہ بـرگرده ...

مـטּ آدمــ بے احسآسے نیستمـ !

مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...

فقط خستہ امــ ...

از همـہ چے !

چون یہ زمآنے ڪسآیے وارد زنـدگیم شـدטּ

ڪـہ یہ سرے بـآورامو از بیـטּ بـردטּ ...

یه روزی من بودم نفسش ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
رفت سراغ یه نفس تازه !!!

دو شنبه 29 مهر 1392 13:39 |- محمد -|

وقتی شب برگردم همون دم در میگه دوستم داری ؟ ! بریدم آقای قاضی ! بریدم . . .

داستان عاشقانه سیاوش و نیوشا

 


هیچ وقت نفهمیدم...


چرا درست همان کسی که..


فکر میکنی با همه فرق دارد...


یک روز...


مثل همه...


تنهایت میگذارد...؟!!

دو شنبه 29 مهر 1392 13:38 |- محمد -|

fc8e275ec026ed84322383e704cca072-425.jpg

شکـــ نکـــــن !

 

آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه

 

گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !

 

قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !

 

برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود

 

آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه

 

بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے

 

بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ  !!!

دو شنبه 29 مهر 1392 13:36 |- محمد -|

از يه جايي به بعد

نه اينكه فايده نداشته باشه

نــــــــه

ولي ديگه ارزشش رونداره


آموخته ام که ...

وابسته نباید شد

و این لعنتی ...

" نشدنی ترین " کاری است که

آموخته ام ...
89196323635022501341.jpg

از یاد …

از دست …

از حال …

از رو …

از بین …

به خودت که می آیی می بینی رفته ای !


 


دو شنبه 29 مهر 1392 13:35 |- محمد -|

87360054338215691678.jpg

چـــﮧ ثانیـﮧ هاـے تلخــے است وقتــے کـﮧ تنهایــے تنها رفیق נقایق غمگینت باشـנ . . .
وقتی کـﮧ زنـנگــے [ بـנون عشقت ] سخت مــے گذرנ و گاهــے اصلا نمــے گذرנ !

 


 

دو شنبه 29 مهر 1392 13:34 |- محمد -|

بعد رفتنت نمیدانم

سیگارها کوچک شده اند

یا کام های من سنگین تر…!


دو شنبه 29 مهر 1392 13:33 |- محمد -|

نمی دانم چه کسی!
دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفت،
که دیگر نمی افتند...



Alone-Boy- (28)

چیزی به اسم خیانت وجود نداره ... به اسم خریت وجود داره ...
تویی که زیادی اعتماد میکنی ... و اونی که سوء استفاده میکنه ...

nxz4avs3suzq4fgarcn.png

 پرنده ای که رفت بگذار برود

هوای سرد بهانه است ...

هوای دیگری به سر دارد . . . !

دو شنبه 29 مهر 1392 13:29 |- محمد -|

چقدر احمقانه است از یک قهوه ی تلخ ، انتظار فال شیرین داشتن !

مثل من که از تو انتظار عشق داشتم …


1382281251444993_large.gif
دو شنبه 29 مهر 1392 13:26 |- محمد -|

سه شنبه 23 مهر 1392 19:31 |- محمد -|


 

سه شنبه 23 مهر 1392 19:30 |- محمد -|

 

سه شنبه 23 مهر 1392 19:29 |- محمد -|

 

اینو ههه جا دیگه نبود...

گوشت تازه گوسفند گوشت دختر

 

چقدر شبیه هم اند......
http://axgig.com/images/75245406251603653383.jpg
http://axgig.com/images/03056179087036007885.jpg
سه شنبه 23 مهر 1392 19:11 |- محمد -|


گذاشتــم به دارم بکشنــد!

بــی گنــاه بـــودم اما....

حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم...!

 

سه شنبه 23 مهر 1392 19:10 |- محمد -|

برای بعضـــی دردـ هـا نه میتوان گریــــــه کَــرد

نه میتوان فریــــــآد زد

برای بعضـــی دردـها

فقـــط میتوان

نگــــآه کَرد و

بی صـــــدا شکست

سه شنبه 23 مهر 1392 19:9 |- محمد -|


روزی که این عکس 2 نفره را گرفتیم،



نمی‌دانستیم کدامیک از ما

 

 آن را با چشم‌هایِ خیس تماشا می‌کند!

 

سه شنبه 23 مهر 1392 19:9 |- محمد -|

دستهــ ـایم را محکمتر بگیـر

من هنوز هم نمیخواهـ ـمـ

تورا...

به دستِ خاطرات بسپارمـ...

سه شنبه 23 مهر 1392 19:8 |- محمد -|


هر نفس...

درد است که می کشم

ای کاش

یا بودی

یا اصلا نبودی

این که هستی و کنارم نیستی

دیوانه ام می کند...

سه شنبه 23 مهر 1392 19:8 |- محمد -|

میگویند آخر هر خنده ای باید گریست

بهانه ای جور کن بخندم

بغضی در گلو دارم...

دلم را

به روی عالم و آدم بسته ام

مگر ” دلبستگی ” همین نیست؟

سه شنبه 23 مهر 1392 19:0 |- محمد -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 25 صفحه بعد