گفتی که می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بیند کسی گفتم که حاشا می کنم
گفتی اگر از بخت بد ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری او را ز سر وا می کنم
گفتی که تلخیهای می گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم آنرا گوارا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتی اگر روزی تو را گویم که از کویم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا میکنم.
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |